آرنیکا شادی زندگی

خبببببببببببببببببببببر خبببببببببببببببببببر دختر مامانی داره بزرگ میشه ،خانوم میشه ا مروز وارد هفت ماهگی شده هفت ماهگیت مبارک دردونه                                                                            امروز یکم مرداد باید میرفتیم واکسن شش ماهگیت میزدیم ولی چون تب داشتی و هم اینکه واکسن دو و چهار ماهگیت پنجم زده ب...

به به چه کیک خوشتلی، شمعم که 6تا داره بله دختر مامان ماهش شده ای عزیز ترین  مامانی و بابایی شش ماهگیت مبارک میبوسیمت یکی مامان یکی بابا اینم کادوهات          ناز نازی مامان پنج ماهتم تمام شد و وارد ماه ششم شدی، امروز رفتیم پیش آقای دکتر :وزنت مامان جان فقط 500 گرم اضافه شده بود، الان 6.700 وزنت و قدتم 67 س. ولی مامان زیاد خوشحال نیست چون هر کاری میکنه وزنت بالا نمیره، آخه چرا؟ مامان از امروز باید غذای کمکیت شروع کنم، دختر مامان دیگه میتونه فرنی،حریره بادوم وحتی سوپ هم بخوره. الهی قربونت برم که غذا خور شدی . آرنیکا خانوم دوست نداره دمر بخوابه، فقط دوست دا...

4 و 5ماهگی ناز نازی                                    الهی مادرت دورت بگرده قشنگم،این روزا در گیر کارای خونه جدیدو اسباب کشی از این جور کارام برای همین فقط عکساتو برات میزارم   فقط در چند کلمه دوست داشتنی، زیبا،مهربون،خواستنی عاشقتم پرنسس آرنیکا داری ورزش میکنی دخترم؟ مدل بابایی آرنیکا و مهیار گلی که خیلی ذوست داره آرنیکا: خب دیگه بس بیاین بغلم کنین &...

آرنیکا و آقای دکتر نیما طاهری درخش     مامان جان از بدو تولدت برای چکاب ماهانه پیش آقای دکتر میری،الهی قربونت برم تا آقای دکتر رو میبینی میخندی البته ایشون هم شما رو خیلی دوست داره، همیشه میگن وای دوست جون منو آوردین هر دفعه که پیششون میریم میگن آرنیکا خیلی تپل نمیشه ولی قدش خیلی بلند، قراره وقتی بزرگ شد بشه یه باربی     اینم قد و وزن آرنیکا جونی:   ماه          بدو تولد          اول          دوم          سوم         &...

عاقبت در يك روز از روز های دور                    كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان                        نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل                در ميان بسترش خوابيده است پيكرش را مي فشارم در برم                        گويمش چشمان...

  سلام قندک من روز به روز بزرگتر میشی و من بابایی خوشحال تر          عزیزکم برای ورودت یه جشن تو بیستمین روزگیت برات گرفتم خیلی خوش گذشت همه دوستام اومده بودن،چند تا از  فامیلامونم زحمت کشیده بودن از راه دور به خاطر تو فسقلی اومده بودن ، آخه مامان جون برای همه عزیزی...      مادر بزرگ مامان،عزیز جون، خاله جون مامان،عمه جون زهرا،دایی جون مامان و زندایی،عمه جون طاهره،خاله صفا همگی از سبزوار اومده بودند و خاله سارا و خاله سمانه و آمنه جونم از گرگان تشریف آورده بودند. دوتایی میبوسیمشون و ازشون تشکر میکنیم.  یک ماه دو سه روزت که...

دخترم قبلا یه جایی خونده بودم یا شایدم تو  دیده بودم که کاشانی ها رسم دارن فصل گلاب گیری که میشه نوزاداشون و تو گل غلط میدن، من هم خیلی دوست داشتم که تو هم تجربه کنی...             آرنیکا جونم روز پدر بود که منو بابایی تصمیم گرفتیم بریم کاشان تا مامانی به خواستش برسه رفتیم رفتیم تا رسیدیم کاشان اول تو بازار قدیمی کاشان یه دوری زدیم و بعدم رفتیم قمصر   آره گلم رفتیم توی یه باغ و این عکسا رو از شما گرفتیم تا برات یادگاری بمونه...         عاشق این عکستم مامانی...  ...

  سلام یکی یکدونه مامان نمیدونم برات بگم یا نه آخه میدونی دختری هفت روز تمام تو رو تو بیمارستان نگه داشتن چون زردی داشتی و من خیلی غصه خوردم کلی هم گریه میکردم  ولی ناراحت نشو مامانی تموم شد.                                               تا وقتی که تو بیمارستان بودی من و بابایی روزی سه چهار بار میومدیم و تو رو که تو دستگاه بودی نگاه میکردیم و اون بدن کوچیک و خوشگلت و لمس میکردیم، دوری ا...

  سلام قند عسلم سیسمونی شما رو مامان جون و بابا جون زحمت کشیدن برات خریدن البته من و بابایی ازشون تشکر کردیم ولی دخترکم شما یادت باشه بزرگ شدی ببوسیشون و ازشون تشکر کنی.   ببخشید عزیزم من زیاد از اتاقت عکس ندارم ،آخه بیشتر فیلم گرفتیم.                 عزیزم این روتختی خوشکلو مامان جون خودش دوخته که البته با پرده و اباژور اتاقت ست بود......   این عکسها رو بعدا ازاتاق جدیدت گرفتم...             ...